روایتی عینی و راهبردی از سه دوره سرپرستی در نهادهای اقتصادی؛ آنچه در کتابهای مدیریت نمینویسند 🔹 طلایه: نوشتن این یادداشت نه از سر تفنن، بلکه حاصل تجربهای زیسته و شخصی است؛ سه مقطع سرپرستی که هر یک بهگونهای خاص آموزنده و در عین حال پرفشار بود. از سرپرستی در شرکت توسعه سرمایهگذاری مرآت کیش […]
روایتی عینی و راهبردی از سه دوره سرپرستی در نهادهای اقتصادی؛ آنچه در کتابهای مدیریت نمینویسند
🔹 طلایه:
نوشتن این یادداشت نه از سر تفنن، بلکه حاصل تجربهای زیسته و شخصی است؛ سه مقطع سرپرستی که هر یک بهگونهای خاص آموزنده و در عین حال پرفشار بود. از سرپرستی در شرکت توسعه سرمایهگذاری مرآت کیش (وابسته به صندوق بازنشستگی کارکنان فولاد) که تلخترین و البته پرمغزترین تجربه من بود، تا تجربهای کوتاه در شرکت پشتیبانی مخازن پارس و دورهای دیگر در شرکت سفرکارت ملی (ذیل مجموعه صبا آتیه). در هر سه مورد، مواجهه با مسئولیتهای سنگین در سایهی اختیارات محدود، چالشها و الزامات خاصی را پیش رویم گذاشت که اکنون تلاش میکنم آن را با نگاهی تحلیلی و کاربردی پیش روی دیگر مدیران و کارشناسان بگذارم.
🔹 مقدمه:
دوره سرپرستی در مدیریت سازمانی یک وضعیت خاص و میانمرحلهای است که معمولاً در بزنگاههای مهم، گذار از مدیریت پیشین یا دوران عدم قطعیت سازمانی پدید میآید. این دوره میتواند آغاز یک تحول، یا به عکس، مقدمهای برای توقف و فرسایش مدیریتی باشد؛ بستگی دارد که چگونه با آن مواجه شویم و چه رویکردی اتخاذ کنیم.
سرپرستی معمولاً در یکی از شرایط زیر اتفاق میافتد:
در چنین شرایطی، انتخاب سرپرست بهعنوان راهکاری موقت، اطمینانبخش و کمهزینه، در دستور کار هیأت مدیره یا مقام بالادستی قرار میگیرد. اما این موقتبودن خود آغازگر مشکلات و تضادهایی است که باید از همان ابتدا برای آنها تدبیر کرد.
یکی از مهمترین و اغلب مغفولترین موضوعات در آغاز دوره سرپرستی، گفتوگوی صریح و مکتوب میان سرپرست و مقام منصوبکننده است. این توافق میتواند شامل موارد زیر باشد:
بیتوجهی به این توافقات، باعث میشود سرپرست درگیر فرسایش، بیاعتمادی و گاه تحقیر ساختاری شود. در تجربه من، در دوره مرآت کیش، اگرچه حکم سرپرستی داشتم اما با مقام بالادست بهطور شفاف بر بودجه، اهداف سالانه و حتی خطوط قرمز مالی توافق کرده بودم. همین امر زمینهساز موفقیت برنامهریزی و تحقق زودهنگام اهداف شد.
سرپرست در ظاهر جای مدیرعامل مینشیند اما در عمل، با مجموعهای از محدودیتها روبروست:
در چنین شرایطی، هنرمندی سرپرست در مدیریت بحران، اجماعسازی، تعامل با منابع انسانی و ایجاد فضای مشارکتی اهمیت دوچندان مییابد.
تصور رایج این است که سرپرست نمیتواند برنامهریزی کند چون آیندهاش نامعلوم است. اما در تجربه من، خلاف این تصور ثابت شد. در شرکت مرآت، در همان شش ماه سرپرستی:
یعنی نشان دادم که سرپرستی میتواند دوره اقدام باشد، نه انتظار. اما البته احتیاطهایی باید لحاظ شود:
یکی از سختترین بخشهای سرپرستی، حضور در هیأت مدیره بدون داشتن رأی است. در این شرایط:
گاهی الزامات هیأت مدیره با سلیقه مدیریتی سرپرست همخوان نیست. اینجاست که اگر سرپرست تجربه، تحلیل و زبان تعامل نداشته باشد، یا خود را درگیر تعارض کند یا قربانی آن شود.
در تجربه من، بهترین رویکرد این بود که:
کارکنان سازمان، بیش از هر کس دیگری وضعیت معلق بودن سرپرست را درک میکنند. اگر حس کنند که او موقت و بیاختیار است، انگیزههایشان کاهش مییابد و بیثباتی در عملکرد پدید میآید. بنابراین:
در شرکت سفرکارت ملی، در دورهای که سرپرست بودم، با همین روش توانستم اعتماد نسبی کارکنان را جلب کنم و فضا را از حالت انتظاری خارج کنم.
در نهایت، دوره سرپرستی به دو صورت تمام میشود:
در هر دو حالت، آنچه باقی میماند، عملکرد عینی شما در دوران سرپرستی است. حتی اگر مدیرعامل نشوید، اگر:
نهتنها اعتبار حرفهایتان حفظ خواهد شد بلکه در موقعیتهای بعدی نیز بر سر زبانها خواهید بود.
دوره سرپرستی اگرچه نامطمئن، بیثبات و از جهاتی دشوار است، اما فرصتی است برای آزمون هنر مدیریت بدون تکیه بر قدرت حقوقی. سرپرست موفق کسی است که:
تجربهی من در سه مقطع سرپرستی، بهویژه در صندوق فولاد، نشان داد که سرپرستی میتواند تلخ باشد، اما اگر با اندیشه و تدبیر طی شود، میتواند سکوی پرش باشد؛ چه بهسوی مدیریت رسمی، چه بهسوی بلوغ حرفهای.
✍️ مرتضی سبحانینیا
دیدگاهتان را بنویسید